English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
leaven U عامل کارگر
leavening U عامل کارگر
leavens U عامل کارگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gandey dancer U کارگر فصلی کارگر سیار
cyanogen agent U عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
reserved character U حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
actuator U محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
capital intensive goods U کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
derived demand U تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
shells U نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell U نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shelling U نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
class a agent officer U افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
piggyback U سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
piggybacks U سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
blood agent U عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
EXE file U در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
MS DOS U سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
labored U کارگر
labour U کارگر
workwoman U کارگر زن
workmen U کارگر
workwoman U زن کارگر
laborers U کارگر
effective U کارگر
labourers U کارگر
labourer U کارگر
shopman U کارگر
employee U کارگر
master workman U سر کارگر
workman U کارگر
workingman U کارگر
telling U کارگر
operative U کارگر
operatives U کارگر
cooly U کارگر
active U کارگر
employe U کارگر
joss U سر کارگر
craftsman assistant U کارگر
worker U کارگر
workpeople U کارگر
labors U کارگر
laborer U کارگر
labors U کارگر عمله
work force U تعداد کارگر
labored U کارگر عمله
labored U حزب کارگر
unskilled worker U کارگر غیرمتخصص
unskilled worker U کارگر ساده
working classes U طبقه کارگر
working class U طبقه کارگر
May Day U روز کارگر
labourparty U حزب کارگر
slave ant U مورچه کارگر
craftsmen U کارگر ماهر
craftsman U کارگر ماهر
unskilled labor U کارگر غیرماهر
labors U حزب کارگر
swotted U کارگر زحمتکش
casual labour U کارگر اتفاقی
navvy U کارگر ساده
navvies U کارگر ساده
longshoremen U کارگر اسکله
longshoreman U کارگر اسکله
labor party U حزب کارگر
journey man U کارگر مزدور
labor U کارگر عمله
labor U حزب کارگر
laboring class U طبقه کارگر
lay off U تعلیق کارگر
hodcarrier U کارگر ناوه کش
refiner U کارگر پالایشگاه
refiners U کارگر پالایشگاه
brain worker U کارگر مغزی
common labour U کارگر عمومی
date labourer U کارگر روزمزد
day laborer U روز کارگر
day labourer U کارگر روزمزد
daysman U کارگر روزمزد
exploitation of labor U استثمار کارگر
accommodator U کارگر کمکی
furnace man U کارگر کوره
mealmen U کارگر اسیاب
munitioneer U کارگر زرادخانه
swotting U کارگر زحمتکش
journeymen U کارگر مزدور
journeyman U کارگر متخصص
journeyman U کارگر ماهر
journeyman U کارگر مزدور
shovelbill U کارگر بیل زن
shoveler U کارگر بیل زن
shovelman U کارگر بیل زن
skilled labour U کارگر ماهر
skilled worker U کارگر ماهر
labour U حزب کارگر
journeymen U کارگر ماهر
journeymen U کارگر متخصص
seasonal worker U کارگر فصلی
swots U کارگر زحمتکش
swot U کارگر زحمتکش
Labour Party U حزب کارگر
outworker U کارگر ازاد
proletariat U طبقه کارگر
proletariat U کارگر ورنجبر
piler U کارگر شمعکوب
reacher U کارگر نخ تاب
road maker U کارگر راه
labour U کارگر عمله
stable-boy U کارگر اصطبل
migrant worker U کارگر مهاجر
workpeople U طبقه کارگر
workingman U ازطبقه کارگر
coalminer U کارگر معدن
charge hand U کارگر معمولی
steelworkers U کارگر پولادسازی
steelworker U کارگر پولادسازی
stable-boys U کارگر اصطبل
farm hands U کارگر مزرعه
farm hand U کارگر مزرعه
dairymaids U کارگر لبنیاتی
dairymaid U کارگر لبنیاتی
farmhand U کارگر مزرعه
working U کارگر طرزکار
labour day U روز کارگر
workings U کارگر طرزکار
docker U کارگر بارانداز
docker U کارگر لنگرگاه
dockers U کارگر بارانداز
dockers U کارگر لنگرگاه
workfolk U جماعت کارگر
workfolks U جماعت کارگر
working man U کارگر افزارمند
quarryman U کارگر معدن سنگ
potman U کارگر اسفالت ساز
outworker U کارگر خارج ازخانه
pkeman U کارگر کلنگ دار
proletarian U عضو طبقه کارگر
man hour U یک ساعت کار یک کارگر
proletarian U کارگر وابسته بکارگر
pitman U کارگر درون معدن
inflow of labor U جریان ورود کارگر
laundryman U کارگر لباسشوی مرد
luggie U کارگر سنگ شکن
blackleg U کارگر اعتصاب شکن
quarrier U کارگر معدن سنگ
stevedores U کارگر بار انداز
quarryman U کارگر کان سنگ
railroader U کارگر راه اهن
stevedore U کارگر بار انداز
penetratingly U بطور نافذ کارگر
blacklegs U کارگر اعتصاب شکن
journey man U شاگرد یا کارگر روزمزد
workmanly U شایسته کارگر خوب
deckhand U کارگر عرشه کشتی
day laborer U کارگر روز مزد
working paper U ورقهء استخدام کارگر
effectively U بطور موثر یا کارگر
submariner U کارگر زیر دریایی
cordwainer U کارگر چرم ساز
unskilled worker U کارگر غیر ماهر
industrial relations U روابط کارگر وکارفرما
underutilization of labor U کم بهره گیری از کارگر
work people U کارگران طبقه کارگر
unskilled worker U کارگر غیر متخصص
workmanlike U شایسته کارگر خوب
brain worker U کارگر ذهنی روشنفکر
building craftsman U کارگر ماهر ساختمانی
exploitation of labor U بهره کشی کارگر
wright U کارگر سازنده نجار
horizontal labor mobility U تحرک افقی کارگر
gandey dancer U کارگر راه اهن
navvy U کارگر کارهای خاکی
navvy U کارگر غیر ماهر
navvies U کارگر کارهای خاکی
navvies U کارگر غیر ماهر
semi skilled worker U کارگر نیمه ماهر
time out U ساعت غیبت کارگر
he is short of hands U کارگر کافی ندارد
grisette U دختر کارگر فرانسوی
to sweat workers U کارسخت ومزدکم دادن به کارگر
roustabout U کارگر اسکله یا بندر گاه
profit-sharing U سهیم کردن کارگر در سودکارخانه
quarryman U کارگر معدن معدنچی سنگ کن
The working (middle,upper)class. U طبقه کارگر (متوسط بالا )
agricultural labor productivity U بهره دهی کارگر کشاورزی
dishwashers U کارگر طرفشو ماشین طرفشویی
hewer U کارگر معدن زغال سنگ
take on U گرفتن کارگر هیاهو کردن
profit sharing U سهیم کردن کارگر در سودکارخانه
barker U کارگر یا ماشینی که پوست میکند
working class U مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
dishwasher U کارگر طرفشو ماشین طرفشویی
working classes U مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
caucuses U نمایندگان حزب کارگر درپارلمان یا انجمن
A bad workman always blames his tools. <proverb> U کارگر بد همیشه از وسایلش غیبجویى مى کند.
caucus U نمایندگان حزب کارگر درپارلمان یا انجمن
work load U مقدارکاری که یک کارگر در زمان معین انجام میدهد
findings U انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
spinner U عنکبوتی که تار می تند کارگر یاماشین نخ ریسی
finding U انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
rollman U کارگر روی ماشین غلتک داریا چرخنده
deat benefit U وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com